نظریهۀ شناختی یکی از مهمترین نظریات معاصر در حوزۀ سینما و رسانه است که تلاش میکند از طریق تلفیق دستاوردهای شناختی (نحوۀ ادراک و تفکر افراد)، فلسفی و سینمایی درک مخاطب را در مواجهه با فیلم مورد ارزیابی قرار دهد و با این رویکرد ضمن مخالفت با نظریات روانکاوی و کلاسیک سینما، توجه خود را بر فعالیت ذهنی مخاطب در حین تماشای فیلم متمرکز سازد. بدین صورت که با تمرکز بر چگونگی درک تماشاگر از تصاویر سینمایی و به شکل کلی روایت، ثابت کند که مخاطب دست به فعالیتی خودآگاهانه میزند. این مقاله، با تبیین و بررسی الگوهای شناختی پژوهشگرانی چون دیوید بوردول و گریگوری کوری دربارۀ درک و تحلیل انگارههای تخیلشناختی معاصر، در نظر دارد از طریق مواجههی مخاطب با فیلم سوررئالیستی کلهپاککن 1977، به ارزیابی درک و کاکرد تخیل بپردازد. پژوهش حاضر برای نیل به هدف مذکور روش پیمایشی را اتخاذ نموده است: پنجاه شرکتکننده بر اساس تحصیلات و سن طبقهبندی شدند و به طور اتفاقی در دو گروه قرار گرفتند و به سؤالات مطروحه پاسخ دادند. یافتههای حاصله نشان میدهد نظریات شناختی بوردول به نحوی پراکنده شکل میگیرند اما به درک روایت منتهی نمیشوند اما با توجه به مشخصههای قوهی تخیل امکان گسترش آنها به فرمی پیوسته و منجسم وجود دارد، در مقابل نظریۀ شناختی کوری در حالت آزمایشی به درک روایت منتهی میشود و از آنجاییکه قوۀ تخیل نقش کلیدی در نظریۀ او ایفا میکند این امکان وجود دارد این نظریه را به شکل جدید و کاملتر تبیین کرد.